اگه چشم نخورم پسر خوبی شدم
خوب اول باید از خاله های عزیزم و بابا و مامانم معذرت خواهی کنم چون هفته پیش
خیلی اذیتشون کردم صبحها که از خواب بیدارار می شدم بهانه گیریهام شروع میشد
که ( من مهدکودک نمیرم و نی نی ها نه و لالا دارم و اینو میخوام و اونو نمیخوام و وووو )
خلاصه داخل مهد هم نوبت خاله ها می شد و من لب به غذا نمی زدم و نق می زدم و ....
حالا اگه گفتین چرا من بچه بدی شده بودم؟
آخه تقصیر خودم نبود تقصیر این ویروس مزخرف بود که بی اجازه وارد بدنم شده بود و
مرا سخت مریض کرده بود و من هم سر بقیه خالی می کردم!!!!!!!!
اما خدارو شکر حالا بهتر شدم و دوباره بچه خوبی شدم صبحها بدون نق زدن به مهد
میرم و بازی می کنم و تغذیه ام رو نوش جون می کنم وظهر هم هنوز از راه نرسیدم
دراز می کشم و به یک خواب ناز دوساعته فرو میرم.
البته موقع خواب به دو چیز معتادم یکی طبق معمول مکیدن ناخن شست دست چپم و
دیگری فرو کردن دست دیگرم در روکش بالشتم.