امیرمهدیامیرمهدی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

امیرمهدی کوچولو

خداجونم دوستت دارم😍

یک خاطره به یادماندنی در آخرین شب بارانی بهمن 93

1394/1/19 18:41
310 بازدید
اشتراک گذاری

 

یادمه اون شب ما برای شرکت در ولیمه مکه پسر خالجانم به چترود رفته بودیم که بهمون خبر دادن که قراره امشب یه عضو کوچولوی جدید به ما اضافه بشه و اون کسی نبود به جز محمدطاهاجون نوه ی ارشد خالجان کوچکیم.بوس

 

 

آخه کوچولوی ناز نازی توکه نه ماه صبر کردی اون یه شب رو هم صبر می کردی !!!

حالا توی اون هوای بارانی چه عجله ای داشتی؟؟؟؟؟

خنده هم ندار ه..... زبونم که در میاری خندونکزبان

 

 

ای بابا من چی میگم؟ این که دست تو نیست ... اینها همه لطف خداست که هر وقت صلاح بدونه شامل بندگانش میشه.محبت

اون شب همه استرس داشتن و برای سلامتی تو و مامانت دعا می کردن.ترسو

 خاله و زن دایی ات هم که از خوشحالی اشک می ریختن.گریه

خلاصه اون شب رو تاآخر شب صبر کردی تا ولیمه تمام شد و همه به خونه هاشون برگشتن و منتظر خبر تشریف آوردن شما شدن .متنظر

و این خبر خوب حدود ساعت دوازده و نیم به وقوع پیوست و جمعی را از انتظار و نگرانی در آورد.جشن

تولد تولد تولدت مبارک   جشن  

ایشالا صدو بیست ساله باشی و سالهای خوبی را در کنار بابا و مامانت و خواهر و برادران آینده ات سپری کنی عزیزم.بای بای

 

البته این عکسا مربوط به چند روز پیشه. ( حدودا یک و نیم ماهگیت )

 

پسندها (1)

نظرات (3)

محمدطاها
19 فروردین 94 19:16
سلام پسرخاله جون خوبی؟ آخه خسته شده بودم از بس تو تاریکی شکم مامانم مونده بودم.میخواستم زودتر بیام بیرون و ببینم همگی رو
امیرمهدی و مامان
پاسخ
سلام عزیزم به دنیای ما بچه ها خوش اومدی.
الهام
22 فروردین 94 10:55
سلام امیر مهدی جون ایشالا که قدمش برای خانواده ش پر خیر و برکت باشه سال نوتون مبارک و روزگارتون خوش
امیرمهدی و مامان
پاسخ
سلام خاله جون ممنون از لطفتون
الا
28 آبان 94 16:22
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ