آخههههه ............
آخههههه !!!!!! آآآآآآخ !!!!!!!!! وااااااای !!!!!! آخ آخ آخ !!!!!!!!
اینها کلماتیست که این روزا هرکی منو می بینه بکار می بره .
نه اینکه تا حالا ازین موارد ندیدن؟
البته اول از همه مامانم منو دید و گفت آآآآآآآآآآخ امیر چونت ( چانه ات ) چی
شده؟
تازه بعداز یکروز متوجه شد که من ( به روایت خودم ) میخواستم صورتم را به
بخاری گرم کنم کمی زیادی گرمش کردم ( بخارپزش کردم )
اما هزار ماشالا یه آخ هم نگفتم برای همین همه تعجب کردن و اصلا نمی
دونستن که من کی و کجا اینجوری شدم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوب بگذریم مامانم میگه خوب طاقتی داره این بچه. ( بزنید به تخته ) آخه یاد
بچگی هاش افتاده بود میگفت یه شب سر انگشتم سوخته بود ( البته یادش
نیست به چی سوخته بود ) یه لیوان آب گذاشته بود بالای سرش و هر وقت
دردش می گرفت انگشتش رو داخل لیوان می کرده حالا به قول خودش اگه چونه
اش اینطور سوخته بود چه می کرد؟؟؟؟؟؟ ( حتما یه تشت آب میذاشت بالای
سرش )