امیرمهدیامیرمهدی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

امیرمهدی کوچولو

خداجونم دوستت دارم😍

جشن تولد تاریخی من در 14 شهریور

1393/9/17 20:56
421 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

واقعا که یه جشن تولد تاریخی بود.

 

چرا؟؟؟؟

 

حتما حدس می زنید مقدمات این جشن از یک ماه یا یک هفته یا حداقل یک روز

 

جلوتر فراهم شده بود؟؟؟

 

نه بابااااا

 

شایدم حدس می زنید کادوبارونم کردن؟؟؟

 

نه باباااااا

 

یا اینکه خونه رو تزئین کردن؟؟؟

 

نه بابااااا

 

شایدم ........

 

نه باباااااا

 

اجازه بدین سفره دلمو براتون باز کنم:

 

در آخرین ساعات روز 14 شهریور 93 بود که خورشید تقریبا غروب کرده بود و

 

متوجه شدم توی خونمون یه خبراییست.

 

 بابا و مامانم داشتن آماده می شدن منو دنبال نخودسیاه بفرستن و خودشون

 

از خونه بیرون برن.

 

حالا نگو که تازه یادشون اومده بود که سه سال پیش در چنین روزی جمالشون به

 

جمال من روشن شده بود و حالا باید به یاد اون روز جشن بگیرن.

 

خلاصه یک ساعتی طول کشید تا تونستن سر منو گرم کنن و برن دنبال اهداف

 

متعالیشون.

 

به روایت خودشون به هر قنادی که سر می زدن کیک تولد آماده ای  پیدا نمی

 

کردن تا اینکه بالاخره مجبور شدن یک کیک که باب دلشون نبود  و باب اسفنجی

 

بود  بخرن و با سرعت به خونه برگردن چون هر لحظه ممکن بود من به خواب ناز

 

 

فرو برم و از این جشن باشکوه بی بهره بمونم.

 

خلاصه پاسی ازشب گذشته بود که با یک کیک و یک شمع ( عدد3 ) و از همه

 

مهمتر یک کلاه برای گذاشتن روی سرم به خونه برگشتن و اینجا بود که من جوگیر

 

شده و بیشتراز همه خودم رو تحویل گرفتم و مرتب شعر تولد تولد تولدت مبارک را

 

تکرار میکردم.

 

حالا خودتون قضاوت کنید تا حالا جشن تولد به این باشکوهی دیده اید؟؟؟

 

 

 

 

 

 

البته  تنها چیزی که برای من مهم بود خوردن کیک بود نه چیز دیگه

جای همگی خالی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (0)