من هم چایی می خوام
من چایی رو خیلی دوست دارم امروز که از خواب پا شدم چشمم به قوری افتاد خیلی خوشحال شدم فوری اونو برداشتم و به اطرافم نگاه کردم که کسی منو نبینه:
بعدا نگاهی به داخلش کردم که ببینم واسه من هم نگه داشتن یا همه رو خوردن:
متاسفانه خالی بود اما من کوتاه نیومدم قوری رو سرکشیدم شاید قطره ای ........
تازه متوجه شدم که یک چایی نپتون خالی داخل قوری انداختن تا منو سر کار بذارن.
من هم عصبانی شدم قوری رو بالا بردم و به زمین انداختم.
این بود ماجرای چایی خوردن من.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی