امیرمهدیامیرمهدی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

امیرمهدی کوچولو

خداجونم دوستت دارم😍

بابا و مامان عزیزم روزتان مبارک

  معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ... دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟ معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد: چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم! دخترك چونه ی لرزونش رو جمع كرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت: خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن... اونوقت می شه مامانم رو بستری كنیم كه دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خو...
12 ارديبهشت 1392

مادر عزیزم روزت مبارک

  من اومدم خیابون واسه مامانم خرید کنم اما دوباره پشیمون شدم و از ماشین پیاده نشدم آخه قیمتها خیلی بالاست.   واااااااااااااای اون بالارو نگاه کنید!!!!!!!!!! قیمتهارو ببینید!!!!!!!!!     اصلا نادیده بگیریم مامانم از من توقع نداره همین کیک و یک اسانس خوشبو بسه.   مادر عزیزم نوش جان:     این هدیه ناقابل هم تقدیم به شما:     ...
11 ارديبهشت 1392

ولادت باسعادت حضرت زهرا(س) بر همگان مبارکباد

  میلاد فرخنده و با سعادت اسوه تمام عیار مکارم و قله رفیع فضائل صدیقه کبری ، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و هفته ی بزرگداشت مقام زن و روز مادر را به همه مادران تبریک و تهنیت میگوئیم . . .       فرشتـــــــــه یک کودک کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: "می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید ، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟ " خداوند پاسخ داد: "از میان بسیاری از فرشتگان من یکی را برای تو در نظر گرفته ام . او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد . " اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد بر...
10 ارديبهشت 1392

جایتان خالی بخندید

شیطونی های من نسبت به قبل خیلی بیشتر شده مثلا به محض اینکه سوار ماشین میشم به دنبال سویچ می گردم تا ماشینو روشن کنم یا اینکه مرتب شیشه ماشینو بالا و پایین می کنم همچنین خیلی به خودم فشار می آرم تا در ماشینو باز کنم برای همین از همون ابتدا که سوار ماشین میشم مامانم مرا با حرفها و قصه هاش سرگرم میکنه تا فکر مرا مشغول کنه که از این کارا نکنم. طبق معمول امروز هم که مرا از مهد به خونه می آورد شروع کرد به داستان سرایی از هاپو و پیشی و موشی و ......غافل از اینکه من داشتم خوابای ناز می دیدم.     به به!!! خواب به اندازه موهام ( که به هم چسبیده اند) می چسبه:     البته بعداز اینکه بیدار شدم تلافی ک...
9 ارديبهشت 1392

از تولید به مصرف

بفرمایید نوش جان کنید:       طرز تهیه پف فیل در ادامه مطلب   طرز تهیه پف فیل: ابتدا از بابا خواهش می کنیم که ماشینو از گاراژ بیاره بیرون. سپس باهامون بیاد به یک مغازه. بعد چندتا ازون اسکناسهای هزاری رو که الآن خیلی ناقابلن بده به مغازه دار. و بعد آقای مغازه دار چند مثقال خیلی ناچیز ذرت بده به ما. بعد اونارو میاریم خونه و به این شکل درشون می آریم. در آخر هم یا اونارو می خوریم یا ( دور از چشم بزرگترا) باهاشون بازی می کنیم و میریزیم روی زمین.   حالا متوجه شدین که با چه زحمتی باید پف فیل را تهیه کنیم؟       ...
8 ارديبهشت 1392

بازدید از آتش نشانی

من و دوستانم امروز یک بازدید از آتش نشانی داشتیم.البته این بازدید از طرف مهد بود که خاله های عزیز هم باهامون اومده بون و مواظبمون بودن.من که فعلا هیچی از این بازدیدها نمی فهمم اما همینکه یکی دو ساعت از مهد بیرون میرم و گردش می کنم بد نیست.   ...
4 ارديبهشت 1392