امیرمهدیامیرمهدی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

امیرمهدی کوچولو

خداجونم دوستت دارم😍

بدون عنوان

کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت.تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند.لذا کلاه ها را کنار گذاشت وخوابید.وقتی بیدار شد متوجه شدکه کلاه ها نیست . بالای سرش را نگاه کرد . تعدادی میمون را دید که کلاه را برداشته اند . فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد.در حال فکر کردن سرش را خاراند ودید که   میمون   ها همین کارراکردند.اوکلاه راازسرش برداشت ودید که میمون ها هم ازاوتقلید کردند.به   فکرش   رسید … که کلاه خود را روی زمین پرت کند.لذا این کار را کرد.میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند.او همه کلاه ها را جمع کرد وروانه شهر شد . سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد.پدر بزر...
21 فروردين 1392

نا کن بیو (نگاه کن بارون)

آخ جون داره بارون میاد. تو عمرم اینقدر بارون ندیده بودم. از صبح که از خواب پاشدم همش پشت پنجره میرم و میگم نا کن بیو یعنی نگاه کن بارون خیابونها هم پراز آب شده ببینید: رودخونه شهرمون هم بعداز مدتی جاری شده: این هم یک موتور و یک کامیون که هنگام عبور از رودخونه دچار مشکل شدن: نمیدونم داداشم داره دنبال چی می گرده؟ حتما میخواد صدف پیدا کنه ...
20 فروردين 1392

بفرمایید ماکارونی

         آخه این ماکارونی واقعا خوردن داره چون داداش جونم اونو درست کرده. جای شما خالی خیلی خوشمزه شده. حالا دیگه نگران آینده اش نیستیم حداقل هرچی نشه آشپز میشه.   ...
14 فروردين 1392

روز طبیعت

امروز روز 13 فروردین یعنی روز طبیعت بود. ما هم تصمیم گرفتیم این روز را در دامن طبیعت بگذرانیم. ما به یکی از مناطق خوش آب و هوا و سرسبز بردسیر یعنی لایداران رفتیم البته هوا نسبتا سرد بود و گاهگاهی باران می بارید اما لباس گرم برده بودیم و خیلی احساس سرما نکردیم.  در آنجا من یک دوست جدید پیدا کردم که باهاش فوتبال بازی می کردم . گاهگاهی هم تاب بازی میکردم اما تاب من بیشتر شبیه به یک گاچو بود!!! آنجا استخر پرورش ماهی قزل آلا هم داشت اما ماهیها هنوز کوچک بودن و قابل خوردن نبودن. من خیلی دلم میخواست اونا با دست بگیرم اما بهم اجازه نمیدادن برای همین تصمیم گرفتم او...
13 فروردين 1392

بچه ای به خوبی من تو مهمونی ها یافت نمیشه

دوستان عزیزم ما بچه ها وقتی که به مهمونی میریم باید ساکت و مودب کنار بزرگترا بنشینیم و اذیت نکنیم مثل من: اولا که به وسایل خطرناکی مثل کارد دست نزنیم!!! ثانیا سعی کنیم موقع خوردن میوه نفسی هم تازه کنیم!!! ثالثا وقتی که بزرگترا مشغولند از پله ها بالا بریم و اونا رو بترسونیم!!! و موقعی که دنبالمون اومدن بدون توجه به اطرافمون فرار کنیم!!!   ...
12 فروردين 1392

خودم یاد گرفتم جورابامو در بیارم و دوباره بپوشم

                        اول پاچه های شلوارمو خوب بالا میبرم!!!! بعد انگشتامو با زحمت زیاد تو جورابام میکنم!!! بعد با هر زحمتی که شده ( با نق زدن)  جورابامو در می آرم!!! آخ جون راحت شدم. حالا دوباره با کلی نق زدن می خوام اونارو بپوشم!!! آخ جون من خودم جورابامو پوشیدم. من دیگه بزرگ شدم . هوراااااااااا ...
12 فروردين 1392

من امروز قارچ کاشتم

کاشتن قارچ زیاد هم سخت نیست. ببینید آقای آرایشگر به چه راحتی و فقط به مدت نیم ساعت یک قارچ خوشکل روی سر من کاشت. البته تعریف از خود نباشه بر خلاف دفعه قبل این دفعه خیلی بچه خوبی بودم مامانم چندتا وسیله ایمنی از جمله اسباب بازی و دستمال و ... با خودش آورده بود که هم منو سرگرم کنه و هم اگه گریه کردم اشکامو پاک کنه که با کمال تعجب اصلا به کار نیومدن. خداروشکر دیگه بزرگ شدم ایشالا دفعه بعد دیگه احتیاجی نیست مامانم باهام بیاد. ...
10 فروردين 1392

زیارت شاهزاده حسین در جوپار

دیروز یعنی دوشنبه 5 فروردین مصادف بود با شهادت مظلومانه حضرت زهرا(س) و ما تصمیم گرفتیم این روز را به زیارت شاهزاده حسین در جوپار برویم خلاصه نزدیک ظهر بود که از بردسیر حرکت کردیم و ظهر در پارک ملت جوپار نهار خوردیم و استراحت کردیم. در آنجا به من خیلی خوش گذشت چون با وسایل داخل پارک حسابی بازی کردم. اما متاسفانه اینقدر خسته شدم که خوابم برد و سعادت یاری نکرد به همراه خانواده به زیارت شاهزاده حسین بروم و چند ساعتی داخل ماشین خوابیدم . وقتی بیدار شدم متوجه شدم که به شهرمان بردسیر برگشتیم. ای کاش با فرارسیدن این سال جدید دستی هم به سر و روی این سرسره ها می کشیدن و ....... دوستان گلم یادتون باشه ...
6 فروردين 1392