امیرمهدیامیرمهدی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

امیرمهدی کوچولو

خداجونم دوستت دارم😍

تولد آبجی عزیزم

آبجی عزیزم نهمین سال زندگی و رسیدن به سن تکلیف رو بهت تبریک می گم ایشالا که  با عمل به دستورات خدا بتونی یکی از بنده های خوب خدا باشی و در انجام وظایف دینی ات کوشا بوده تادر زندگیت موفق و سربلند باشی.آمین           ...
4 اسفند 1391

آتلیه عکس

این هم یک مدل جدید مو برای کودکان البته این مدل رو فقط داداش من بلده درست کنه. اگه شما هم دوست دارید تشریف بیارین. تخفیف ویژه نوروز هم داره. چرا 20000 تومان؟ فقط 10000 تومان بدون شانه و قیچی و ...... بقیه عکس ها در ادامه مطلب:     نه من موهای خودمو میخوام اون مدل اجق وجق رو اصلا دوست ندارم . بله همینجوری بهتره. اصلا مگر شخصیت آدم به موهاشه؟ ...
30 بهمن 1391

عاقبت گوش به حرف نکردن

    دیروز داشتم کنار بخاری بازی می کردم که............... راستشو بخوان مامانم خیلی بهم گفت برو عقب جییییییزه اما من همچنان به شیطونی هام ادامه می دادم تا بالاخره جیغم هوا رفت و مامان از جا پرید و خلاصه اینجوری شد. خدارو شکر که به خیر گذشت. از اونجایی که می دونستم مامانم ناراحت شده  بعداز یکی دو ساعت سعی کردم زیاد نق نزنم و یه جورایی دلش رو با یک خنده زورکی به دست بیارم اینجوری:   امروز هم وانمود کردم که کاملا خوب شدم به هیچ وجه اجازه نمی دادم مامان جارو کنه اونو از دستش می گرفتم و با آخرین توان دنبال خودم می کشوندم: خوب دوستان عزیزم ما بچه ها باید همیشه به حرف ...
28 بهمن 1391

خواب ناز

خدای من اگه این پستونک نبود من چه می کردم و چگونه به خواب ناز فرو  می رفتم؟ خدایا هزاران هزار بار تو را شکر می گویم. هیس لطفا سکوت را رعایت فرمایید من خوابیدم ...
18 بهمن 1391

من هم وبلاگ نویس شدم

پست جدید گذاشتن هم خیلی کار سختی نیست پست قبلی رو که می بینید من خودم گذاشتم آخه تا مامانم اومد مطلب جدید رو آماده کنه من کارش رو جلو انداختم و یک مصلب جدید و بسیار جالب واسه وبلاگم ارسال کردم. اینطوری: مشاهده تصویر زیر برای افراد زیر صد سال ممنوع   این هم کار جدید من : لباسم رو بالا میبرم و خیکم رو به همه نشون میدم.     ...
16 بهمن 1391

وصیت نامه منتشر نشده بزبز قندی !!!

داستان را در ادامه مطلب بخوانید   دوست داشتم قبل از رفتنم چندتا نکته و اندرز برای شما داشته باشم، هرچند که می دانم نسل امروز نسبت به هرگونه پند و نصیحتی آلرژی دارد و زود فیوز می پراند. اما خب با تحمل کردن این چند خط، جانتان که بالا نمی آید، ناسلامتی من دارم می میرم. پس خوب و با دقت گوش بدهید:. شنگول جان! تو برادر بزرگتر آن دوتای دیگر هستی، پس مراقبشان باش، مرسی. دفعه قبل که آقا گرگه وارد خانه شده بود و تو و منگول را قورت داده بود، من رسیدم و شکمش را پاره کردم و آزادتان کردم. اما از این به بعد من دیگر نیستم. اون قدیم مدیم ها قصه اینجوری بود که آقا گرگه اول صدایش را نازک می کرد و در می زد، شما پا نمی دادید.بعد دستهایش را آردی می ...
13 بهمن 1391