امیرمهدیامیرمهدی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

امیرمهدی کوچولو

خداجونم دوستت دارم😍

سرماخوردگی

دوستان ناز نازیم سلام حالتون چطوره؟ من که به شدت سرما خوردم دوساعت دیگه نوبت دکتر دارم چند روزه که سرفه می زنم از دیشب هم تب می کنم. بینی ام گرفته شده و به راحتی نمی تونم نفس بکشم. وقتی که میخوابم دهنم را باز میگذارم. از خدای مهربون می خوام که همه مریضا خوب شوند و من هم خوب شوم. آآآآآمین ...
11 آذر 1391

کارهای جدید من

  امروز می خوام چند تا از کارهای جدیدم رو بنویسم که ایشالا بزرگ شدم بخونم و بخندم : 1- وقتی که کسی خداحافظی می کنه من بای بای می کنم. 2- به سجده میرم و به جای اینکه پیشانی ام را بر روی مهر بگذارم اونو می خورم. 3- میخوام بگم الله اکبر میگم اتوته. 4- وقتی که از دست کسی عصبانی بشم اونو گاز میگیرم که این یکی کارم خیلی بده. 5- وقتی که خوابم میاد ناخن شستم رو توی دهنم می گذارم. 6- دوست دارم شبکه های تلویزیون را مرتب عوض کنم و با این کارم حرص همه رو در می آرم. 7- شعله های گاز رو کم و زیاد می کنم حالا غذا یا می سوزه یا خام می مونه. 8- جو جو کیش کیش رو خیلی دوست دارم. 9- از پاره کردن کتابها لذت می برم. ...
7 آذر 1391

ورزش و باران

زنیرو بود مرد را راستی                                                                 ززستی کژی آید و کاستی باز باران     با ترانه     با گهرهای فراوان    می خورد بر سقف ماشین           یادم آرد روز باران      ...
6 آذر 1391

عاشورای حسینی

من امروز به همراه خانواده ام به زیارت آقا سید محمد رفتم آخه همه هیئت ها برای عزاداری به آنجا می آیند. البته مراسم عاشورای حسینی هرساله در این مکان مقدس برگزار می شود. این دومین سال است که من در این مراسم شرکت می کنم. ایشالا خدا از همه ما این عزاداری ها را قبول کنه و ما از پیروان واقعی امام حسین(ع) باشیم.آآآآمین   ...
5 آذر 1391

تاسوعای حسینی

امروز تاسوعای حسینی است من این روز را به همه شما دوستداران اهل بیت (ع) تسلیت میگم. من هم مثل خیلی از شماها در مراسم عزاداری سالار شهیدان شرکت کردم ایشالا خدا از من و شما قبول کنه. اما دو تا مشکل داشتم یکی اینکه هوا کمی سرد بود دیگه اینکه دوست نداشتم کسی دستمو بگیره می خواستم آزاد باشم و برم تو هیئت ها قدم بزنم  غافل از اینکه ممکنه خانواده ام رو گم کنم. مثل اینجا: ...
4 آذر 1391

اصلاح مو

امروز به آرایشگاه رفتم که موهامو کوتاه کنم چی بگم از گریه هایی که کردم و جیغ هایی که زدم آرایشگاه رو روی سرم گذاشته بودم بابا و داداشم هرکار میکردن که من مثل یه بچه خوب بشینم نمی شد. بیچاره مامان هم مجبور شد بیاد داخل تا منو ساکت کنه خلاصه اصلاحم تموم شد و به خونه اومدم تا استراحت کنم که مامان منو داخل حمام برد و ..........                                                    ...
3 آذر 1391

مراسم عزاداری در مهد کودک

  دوستان خوب وبلاگی ام امروز (1 آذر 91) تو مهد کودک ما مراسم عزاداری آقامون امام حسین(ع) بود خاله ها برای ما بچه ها شمع درست کرده بودن که دستمون بگیریم و به یاد آقامون امام حسین(ع) عزاداری کنیم  و سینه بزنیم اما متاسفانه من خواب بودم وقتی که بیدار شدم خاله این شمع رو بهم داد و از من عکس یادگاری گرفت. دستشون درد نکنه.ایشالا خدا همه این عزاداریهارو قبول کنه و به ما کمک کنه که بتونیم راه آقامون امام حسین(ع) رو ادامه بدیم. آآآآآآآمین   ...
3 آذر 1391