برگزاری جشن فرارسیدن سال جدید(93) در مهدکودک
دیروز به مناسبت فرارسیدن سال نو(93) در مهد کودک، ما یک جشن باشکوه داشتیم که جاتون خالی خیلی خوش گذشت مثل سال قبل عمونوروز هم اومده بود که همه ما باهاش عکس یادگاری گرفتیم. البته خاله های عزیزم خیلی زحمت کشیدن و واسمون هفت سین وسبزه و ماهی تدارک دیده بودن و بهمون هدیه دادن. من که خبلی ازشون خوشم اومده بود و بهتر بگم که نسبت به اونا احساس مالکیت میکردم. به محض رسیدن به خونه یکی دوساعتی باهاشون سرگرم بودم و فکر می کردم که اسباب بازی جدیده. بیچاره ماهی کوچولو اینقدر تلوتلو خورد که بیه...
نویسنده :
امیرمهدی و مامان
20:38
شب زنده داری من
سلام دوستان عزیزم حالتون خوبه؟ خیلی وقته که خبری ازتون ندارم یا بهتر بگم که خیلی وقته که به وبلاگم سری نزدم.حالا هم که اومدم ساعت 1 بامداده. آخه من هر روز که از مهد بر میگشتم اجازه نمیدادم حتی لباسامو دربیارن سریع خوابم می برد اینطوری: (طبق معمول دستم داخل روکش بالش و اون یکی دستم در دهان) اما امروز تا ساعت 5 عصر بیدار بودم و ساعت 5 زدم به خواب تا ساعت 11/5 شب خوابیدم . اون موقع که بیدار شدم بابام و آبجی و داداشم خواب بودند و فقط مامانم بیدار بود و داشت کارهای عق...
نویسنده :
امیرمهدی و مامان
1:39
دهمین سالگرد تولد آبجی عزیزم مبارکباد
شانزدهمین سال تولد داداش گلم و سی و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی مبارک باد
دومین یلدای من در مهد کودک شازده کوچولو
ا مروز که می خواستم از مهد به خونه بیام خاله دوتا عکس و یه سیدی از مراسم یلدای امسال بهمون داد اینقدر مغرور شده بودم که اونارو محکم گرفته بودم و به هیچکس نمی دادم . اما نمی دونم چی شد که یکدفعه تمام اون عکسا روی لپ تاپ ظاهر شدن. خلاصه مامانم یکی یکی عکسارو می دید و از من می پرسید این کیه؟ اسمش چیه؟ منم با شهامت و خیلی سریع جواب می دادم علی .... حسین .... حمید ... تاتمه(فاطمه) ... مامان هم از اینکه من خیلی خوب دوستامو می شناسم و بهش معرفی می کنم حسابی ذوق می زد و احساس غرور می کرد تا ا...
نویسنده :
امیرمهدی و مامان
16:11
وقتشه که کمی به خودم برسم...
بچه که بودم سخت ترین مرحله حمام من سشوار کردنم بود که همیشه ازین کار فراری بودم اما حالا دیگه مرد شدم و خودم باید این کارو انجام بدم حالا مهم نیست که موهام چه شکلی میشه.فشن .... تاج خروسی .... آلمانی .... کره ای .... زاپنی و ....... خلاصه به هر مدلی در میاد غیراز ایرانی. ...
نویسنده :
امیرمهدی و مامان
23:17
مرد هزارچهره
مرد هزارچهره را در ادامه مطلب می بینیم ...
نویسنده :
امیرمهدی و مامان
22:42
نقاشی های من
من تقریبا یه نقاش ماهر شدم همه چی بلدم بکشم البته بدون گواش و رنگ و روغن و ....... که اون هم با پشتکاری که دارم ایشالا در چند روز آینده یاد می گیرم. این نقاشی ها که می بینید انواع حیوانات از قبیل پیشی و موشی و بع بعی و هاپو و .......هستن که البته هنوز به رشد و تکامل کافی نرسیدن. این یکی هم منظره های بسیار جالب از یک شهر زیبا که ظاه...
نویسنده :
امیرمهدی و مامان
23:28